یک زیارت
عزیز دلم نازنین دخترم روز پنجشنبه با هم دیگه با بابا مهدی و مامان بزرگ و بابا بزرگ از طرف اداره بابایی رفتیم قم خیلی خوش گذشت این اولین بار بود که با هم سوار اتوبوس شدیم اولش که خواب بودی بعدش هم دوست داشتی مدام بازی کنی خسته که می شدی می گفتی مامان اوهم یعنی بریم الهی قربونت برم که بریم رو یاد نمی گیری. رفتیم قم و ضریح امام حسین که آماده شده بود تا به کربلا فرستاده بشه رو دیدیم خیلی خیلی زیبا و قشنگ بود ایشالا یه روز بریم از نزدیک زیارت کنیم بابا مهدی می گفت وقتی بردت تو حرم حضرت معصومه بابا که بوس می کرد و دست میکشید رو صورتش تو هم همین کار رو تکرار می کردی. خلاصه خیلی بهمون خوش گذشت ...